جاویدجوک

من یه کلاس سوی بامزه هستم

جاویدجوک

من یه کلاس سوی بامزه هستم

برق گرفتگی

قلی را برق میگیرد مادرش می گوید ولش نکن این همان است که پارسال پدرت را کشت.

تاریکی

مادر: من دیشب دو تا قاچ کیک توی یخچال گذاشتم ولی حالا یکی از کیک ها نیست.

پسر: خوب دیشب تاریک بود و من یک دانه اش را ندیدم  که بخورم.

گمشده

یه روز سه تا لر قایم باشک بازی می کنند دو تاشون هنوز پیدا نشده اند.

هرکی ازشون خبر داره به خانوادههاشون خبر بده.

چشم پزشک

مردی پیش چشم پزشک رفت و گفت آقای دکتر من همه چیزرا دو تا می بینم دکتر گفت : هر چهار نفر تان این طور هستید؟